بسم اللّه الرّحمن الرّحیم «الحمد للّه الّذى أنزل على عبده الکتاب و لم یجعل له عوجا» 1 «الّذى أرسل رسوله بالهدى و دین الحقّ لیظهره على الدّین کلّه و کفى باللّه شهیدا» 2 و صلواته و صلوات ملائکته«على النّبى» 3 الّذى به «لقد منّ اللّه على المؤمنین إذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و إن کانوا من قبل لفى ضلال مبین» 4 و على اهل بینه الطّاهرین الّذین نزّل فیهم«إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا» 5 سیّما خاتم اوصیائه الّذى به«وعد اللّه الّذین آمنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فى الارض کما استخلف الّذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم دینهم الّذى إرتضى لهم و لیبدّلنّهم من بعد خؤفهم أمنا یعبدوننى لا یشرکون بى شیئا.» 6
گفتوگو درباره قرآن و شیوه بهرهورى و استنباط از آن و تعیین و حدود مرزها در پژوهش قرآنى، در این زمان که رویکردى تازه نسبت به این کتاب آسمانى صورت گرفته و قرآن کریم مستند عام و خاص واقع شده است، ضرورت ویژهاى دارد.
موضوع«ظاهر و باطن»و بهرهمندى از این دو، در تاریخ پژوهشهاى قرآنى هماره مسئلهاى مورد توجه و در معرض گفتوگو بوده است.از آن رو که از یک سو، از زمان پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلم)و خود آن حضرت بیان فرموده و وارد حیطه فرهنگ علوم قرآنى گشته است 1 و از سویى دیگر سبک و سیاق ویژه قرآن کریم و آکنده بودن آن از اشارات و لطایف، قرآن پژوهان را به وجود حقایقى در وراى ظاهر آن رهنمون گشته است، به گونهاى که به روشنى یافتهاند آنچه را که پس از همه تلاشها از قرآن مىیابند، تمام مطلب نیست بلکه جرعهاى از اقیانوس لایزال معارف آن است؛و آنچه را که نمىیابند بسى فراتر است.در مراتب بهرهمندى از قرآن، در کلام زیباى منقول از امام حسین(علیه السلام)آمده است: 2
کتاب اللّه عزّ و جلّ على أربعة أشیاء:على العبارة، و الإشارة، و اللّطائف و الحقائق.فالعبارة للعوام، و الإشارة للخواصّ، و اللّطائف للأولیاء و الحقائق للأنبیاء.
کتاب خداى عزّ و جلّ بر چهار امر مشتمل است:بر عبارتها، اشارتها، مطالب لطیف و حقیقتها.عبارتهاى آن براى عموم است، و اشارتها براى ویژگان، و لطافتها براى اولیا و حقیقتها براى انبیاء.]
درباره شگفتى و ژرفاى قرآن کریم، از پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلم)و امیر المؤمنین(علیه السلام)نقل شده است: 1
القرآن ظاهره أنیق و باطنه عمیق.
[قرآن داراى ظاهرى زیبا و شگفتانگیز و باطنى پرمایه و ژرف است.]
این ساختار ویژه الهى که در آن دریایى بىکران را در ظرف عبارات مشخص قرآن گرد آورده و آن را«تبیان و روشنگر همه چیز گردانیده» 2 ، خود نشانى است بر اینکه این کتاب آسمانى، همانگونه که احادیث اسلامى متذکر شدهاند، «داراى ظاهر و باطن است» 3 و عبارات آن افزون بر معناى ظاهرى-که الفاظ گویاى آن است-بر حقایقى مکتوم نیز اشارت دارد. البته این نکته نیز به نوبه خود ضرورت وجود آموزگار یا آموزگارانى الهى را، که واقف بر حقایق مکتوم آن باشند، براى امت اسلامى روشن مىگرداند.ازاینرو مىتوان ادّعا نمود که بحث و بررسى درباره موضوع «ظاهر و باطن قرآن کریم»، از مقدّمات لازم براى تمسّک به این کتاب آسمانى و نیز تمسّک به عترت است؛همان دو ثقل گرانقدرى که پیامبر عظیم الشّأن اسلام، امت خویش را مؤکّدا بر تمسّک به آنها توصیه فرمودهاند. 4
آنچه موجب گشت تا این موضوع بحث شود مشاهده آسیبهاى موجود در پژوهشهاى قرآنى و احساس ضرورت در ارائه راهکارها است. چه آنکه پژوهش در بحثهاى قرآن کریم نیز، همچون هر پژوهشى، از خطر آسیب در امان نیست؛ازاینرو شناخت آسیبها و پیش گیرى و ارائه راه حل در این زمینه خود درخور پژوهشى بایسته است.
آسیبها در پژوهشهاى قرآنى، در نمایههایى گوناگون رخ نمودهاند.از جمله:
در این مسئله، زمینه آسیب افراط و یکسو نگرى بسیار است؛چنانکه یک جریان فکرى، درک همه حقایق قرآنى را بدون نیاز به معلم و مبیّن ممکن و بلکه حاصل مىپندارد و در مقابل جریان فکرى دیگرى، درک مراد خداى رحمان را از عبارات قرآن صرفا از طریق حدیث ممکن مىداند.
پژوهش این موضوع، خصوصا غور در امر باطن نیز از آسیب در امان نیست و بلکه آسیبهایى ماندگار دارد؛ازاینرو که معمولا نامشهود است و از قبیل بیمارىهایى است که رنجى براى بیمار ندارد.
اکنون نگاهى گذرا به این دو مفهوم مىافکنیم.البته باید توجه کرد که آسیبها، در پژوهشهاى قرآنى به این دو منحصر نیستند، بلکه لغزشگاههاى بسیارى وجود دارد که مىتواند بر گرفته از عواملى متعدّد باشد و از زمره این لغزشگاهها و آسیبها مىتوان اینها را برشمرد:
-حاکم ساختن رأى و اندیشهاى پذیرفته شده بر قرآن کریم(از مصادیق تفسیر به رأى)که بسیار رواج دارد.
-تجرید آیه یا عبارت قرآنى از بستر خود و از جمع آیات موضوعى، آنگاه مورد استنباط و استناد قرار دادن آن؛مانند:به کار گرفتن آیه«لیس للانسان الاّ ما سعى» 1 در امور اقتصادى، و یا مطلق کردن«فلیضحکوا قلیلا ولیبکوا کثیرا». 1
-عدم توجه به مسلّمات کتاب و سنّت، و حریم شکنى آزادانه و یا جسورانه.
-بلند پروازى پژوهشگر در استنباط و ادّعاى فهم همه جانبه قرآن؛و تصوّر اینکه همه حقایق را همگان مىتوانند از قرآن برگیرند.
-عدم توجه پژوهشگر به توانمندى خویش و بى توجهى به مقدمات لازم که نوعا موجب جسارت مىگردد.
-بى اعتنایى به نظریات صاحب نظران معتمد و برعکس اعتماد بر آراى ظاهر پسند، بدون دقت لازم.
-شتاب زدگى در نتیجه گیرى و عدم دقت لازم در جوانب امر.
اینها و عواملى از این قبیل، از امورى هستند که غفلت پژوهشگر از آنها مىتواند موجبات انحراف از صراط مستقیم قرآنى را در پى داشته باشد.از اینرو در امر مقدس پژوهشهاى قرآنى، توجه دقیق به آسیبها و مقابله با آنها ضرورتى اجتناب ناپذیر دارد ولى چون تمامى آنها مدار بحث کنونى ما نیست، گذر مىکنیم.اما به آن دو آسیب مذکور که مبناى اصلى بحث ما نیز هست، به طور اساسى مىپردازیم.
درباره بهرهمندى از قرآن، دو اندیشه یا دو داعیه خطا آفرین و حرمان آور به چشم مىخورد.در تاریخ اسلام، و در عرصه کنونى فرهنگ مسلمین، هماره این دو اندیشه در فراز و نشیبى خود نمایى کردهاند.از یک سو برخى بر آناند که:«حسبنا کتاب اللّه»، قرآن ما را کفایت مىکند و به چیزى جز آن نیازى (1).توبه/82.
ندرایم و همه دانستنىهاى دینى مورد نیاز خود را از متن کلام خداى رحمان -که در اختیار داریم-در مىیابیم.مطابق این دیدگاه، رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلّم)تنها رسالت ابلاغ وحى الهى را بر عهده داشتند که آن را به انجام رسانیده و به جوار قریب ربوبى راه یافتهاند؛اکنون ما هستیم و قرآن و دیگر هیچ. 1
در برابر این سخن، اندیشهاى دیگر به حوزه بینشهاى اسلامى پا نهاد که درست جهتى مخالف با آن داعیه داشت.در این نگرش نه تنها قرآن براى امت اسلامى کافى دانسته نشده، بلکه مرجعیت علمى آن، به طور مستقل و جداى از سنّت انکار شده است، تا آنجا که به جز معصوم کسى را نشاید که درک خود را از قرآن کریم، منظور و مراد خداى رحمان بداند و آن را بین خود و خدا حجت قرار دهد، و تنها در سایه کلام حجتهاى معصوم الهى است که معناى قطعى آیات قرآن جلوهگر مىشود و حجت بین خدا و بندگان مىگردد.
داعیه اول:یعنى«حسبنا کتاب اللّه»که قدمتى به درازاى تاریخ اسلام دارد. این داعیه، براى اولین بار، از زبان اطرافیان رسول اکرم(ص)در زمان خود آن حضرت، و در خانه وى، به ثبت تاریخ رسیده است. 2 بعدها این سخن در مسیر سیاست، خود نمایى کرد و در قالب دستاویزى بر آن تأکید و پا فشارى شد و زمینی اقداماتى را همچون منع کتابت حدیث رسول اکرم(ص)فراهم ساخت؛زیرا مىدانیم که تا نزدیکبهیک قرن پس از رحلت پیامبر(ص) کتابت حدیث، در قانون دستگاه خلافت، همچنان ممنوع بود. 1 این منع تا آنجا با جدیت پى گیرى شد که حتى در زمان خلیفه اول به سوزانیدن احادیث گرد آورى شده اقدام گردید. 2 خلیفه دوم نیز با اهتمامى تمام و گسترده این راه را دنبال کرد و به اطراف ولایات اسلامى نوشت:هر کس حدیثى از پیامبر نوشته است باید آن را نابود سازد. 3
روزگارى دراز بدین منوال گذشت، تا سرانجام عمر بن عبد العزیز به «بکرین حزم»نوشت:«نگاه کن احادیثى را که از پیامبر به جاى مانده به قید کتابت درآور.» 4
داعیه دوم:عدم حجیت استقلالى قرآنکه نه به اندازه مورد نخست، ولى ق-«حدثنا ابراهیم بن موسى، اخبرنا هشام عن معمر عن الزهرى عن عبید اللّه عن ابن عباس قال:لما حضر النبى قال:و فى البیت رجال فیهم عمر بن خطاب، قال:هلمّ اکتب لکم کتابى لن تضلّوا بعده قال عمر:ان النبى غلبه الوجع و عندکم القرآن فحسبنا کتاب اللّه و اختلف اهل البیت و اختصموا منهم من یقول:قرّبوا یکتب لکم رسول اللّه کتابا لن تضلّوا بعده، و منهم من یقول ما قال عمر.فلما اکثروا اللغط و الاختلاف عند النبى قال:قوموا عنى قال عبید اللّه:فکان ابن عباس یقول:ان الرزیه کل الرزیه، ما حال بین رسول اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلم)و بین ان یکتب لهم ذلک الکتاب من اخلافهم و لغطهم»؛نیز-:سبحانى، جعفر، بحوث فى الملل و النحل، ج 2، ص 84.به نقل از:الطبقات الکبرى، ج 2، ص 242.«و جاء فیهم فقال بعض من کان عنده ان النبى لیهجز.»
آن هم سابقهاى طولانى دارد و پیامدهایى پر دامنه در اذهان عامه و حتى در حوزه کاوشهاى علمى داشته است.از عوامل مؤثر در پیدایش این اندیشه، لا جرم ممنوعیت کتابت و نقل حدیث و رواج شعار«حسبنا کتاب اللّه»بوده است.چنانکه ذکر شد، بیش از یک قرن، مسلمانان از دستیابى روشن به احادیث رسول اکرم(ص)محروم ماندند و چون-پس از این زمان طولانى- بعد از آنکه اسرائیلیات فراوانى در حوزه روایات اسلامى وارد شده بود تدوین حدیث آغاز گشت، کتابت حدیث بر نقلهاى با واسطه تکیه داشت، و ازاینرو صحیح و سقیم آن در هم آمیخت.در این بستر تاریخى و با شرایط ویژه آن، گروهى عنوان«اهل حدیث»یافتند و تمام کوشش خود را به جمعآورى احادیث مصروف داشتند و در تعارض با قرآن، حدیث را معیار فهم صحیح دانستند.
اهل حدیث در این راه به افراط گراییدند و هیچ چیز را غیر از احادیث ملاک و معیار نمىدانستند.سر سلسله این طایفه، ابو عبد اللّه احمد بن محمد بن حنبل شیبانى(ف 241 ه.ق)است.وى در رسالهاى، در بیان عقیده اهل حدیث، مىنویسد:«...پس از آن کسى که کم ترین مخالفت یا نقدى بر اینروش داشته باشد، یا نقل حدیثى را عیب گیرد، مخالف و بدعت گذار خواهد بود.» 1 در نظر اهل حدیث مرجع اصلى براى تفسیر قرآن روایات است، تا آنجا که مىگویند:«قرآن نمىتواند سنت را نسخ کند ولى سنت توان نسخ قرآن را دارد.» 2
قاضى عبد الجبار معتزلى در این زمینه مىنویسد گروهى شدت به خرج داده و تفسیر قرآن را براى خود و دیگران جایز ندانستهاند و مىگویند: 1
براى هیچ کس تفسیر قرآن مطلقا جایز نیست؛اگرچه وى دانشمندى ادیب و داراى اطلاعاتى گسترده در ادلّه، فقه، نحو، اخبار و آثار باشد و فقط مىتواند به روایات پیامبر اکرم و صحابه و تابعین استناد جوید.
این اندیشه، در حوزههاى دانش و پژوهش شیعیان نیز نمودار گردید ولى با تلاش روشن گرانه و به موقع عالمان شیعى، دیرى نپایید یا به اعتدال گرایید.
با این حساب، تاریخ اسلام با دو زیاده گرایى رودررو بوده است:یکى «تمسّک به قرآن و نفى حدیث»و دیگرى«تکیه بر حدیث و عدم اعتماد بر مدلول مستفاد از قرآن توسط غیر معصوم».
آنچه توجه بدان از اهیمت ویژهاى برخوردا است، پارهاى نگرشهاى موجود در زمان کنونى است که بررسى لازم و مناسبى را مىطلبد. در این زمان گاه مشاهده مىشود که آن هر دو مسئله با یکدیگر آمیخته شده و حاصلى نا بسامان را به دست دادهاند.از طرفى نسبت به سنت بى مهرى مىشود و وجود قرآن کریم، عاملى براى استغناى امت اسلامى از سنت قلمداد مىگردد، و از سوى دیگر اندیشه عدم دستیابى به حاق و واق شریعت و حقایق قرآن کریم دامن گستر مىشود؛با این نگرش که: 2
ادراکهاى مسلمانان از متن وحى، متأثر از شرایط محیطى و ذهنى آنان است و وضعیت موجود هر کس در شکل گیرى بینشهاى او دخالت مستقیم و غیر مستقیم دارد.پس دستاوردهاى ما از دین، تنها رنگى از دین است و یافتههاى ما از قرآن کریم، تنها نمودار ذهنیت ما از آن است. پس جایى براى اطمینان خاطر باقى نمىماند؛و ما پس از تعمق در کتاب و سنت، پندارهایى داریم که به نا چار باید آنها را در دین و شریعت خود بدانیم.
در جنب آن نظریات، مشکل دیگرى نیز رخ مىنماید و به عبارت بهتر در حوزه معارف دینى نوعى استیحاش نسبت به فهم قرآن کریم وجود دارد که به گونهاى با بیان تلویحى و بدون صراحت، و گاه حتى بصراحت، مؤمنان را از فهم قرآن برحذر مىدارد تا مبادا اشتباه و لغزشى رخ دهد.این امر در اذهان مردم و بویژهر در حیطه معارف دینى، تأثیرى مشهود داشته است بدان گونه که در طیفى از اهل ایمان، براى درک معارف دینى، رجوع به قرآن کریم-حداقل به عنوان اولین منبع-چندان معمول نیست و بلکه گاه از آن پرهیز مىشود و هرچند که محیط تحصیلى به سمت تقوا و قداست بیشترى رود، این استیحاش و پرهیز نمایان تر مىگردد.این امر ممکن است نوعى مقابله با سوء استفادههایى باشد که از قرآن کریم-بر اثر بى پروایى و جسارت در استنباط-به وجود آمده است.اما علت هر چه باشد این ق-فهم دینى)اخبارهاى انسانى براى فهم آن متون و تأویل و استخراج دلالت آن متون است.»(نقد الخطاب الدینى، ص 131.)
و نیز مىگوید:
«فکر دینى، گوینده متن را-که خدا است-محور تلاشها و نقطه آغاز حرکت قرار مىدهد، اما ما دریافت کننده متن را که انسان است، با تمام واقعیتهاى اجتماعى و تاریخى که او را احاطه کرده است، نقطه آغاز و پایان پژوهش خود قرار مىدهیم.»(نقد الخطاب الدینى، ص 134.)
کنارهگیرى، پدیدهاى است زیان بخش و موجب حرمان و چه بسا خطر آفرین. زیان بخش است، چرا که موجب محرومیت بسیارى از امت از درک مستقیم معارف قرآن و برقرارى پیوند تنگاتنگ و بى واسطه با منبع نور الهى مىگردد؛ و خطر آفرین است، زیرا که اگر مراجعه به قرآن کریم به صورت امرى عادى در نیاید، یورش اندیشههاى غیر قرآنى، بینش اجتماعى را به سوى فضایى ظلمانى سوق مىدهد.در حالى که فرهنگ مراجعه به قرآن و ملاک قرار دادن آن، مانع از نفوذ ابهام و تردید در اندیشههاى ایمانى و قلوب مؤمنان خواهد بود؛چنانکه در کلام نورانى رسول اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلم) آمده است: 1
«إذ التسبت علیکم الفتن کقطع الّیل المظلم فعلیکم بالقرآن فإنّه شافع مشفّع و ما جل مصدّق و من جعله أمامه قاده إلى الجنّة.
[زمانى که فتنهها همچون پارههاى شب تاریک شما را فرا گرفت، بر شما باد تمسّک به قرآن.به درستى که قرآن شفاعت کنندهاى است که شفاعتش پذیراست و شکوه کنندهاى است که تصدیق مىشود؛هر کس که قرآن را پیش روى خود قرار دهد او را به سوى بهشت رهنمون خواهد شد.]
بنابراین ملاحظه مىشود که یکسویه نگرى تا چهاندازه مىتواند زیان آفرین باشد؛به گونهاى که یا موجب محرومیت از برکات و هدایت عترت گردد، یا حرمان از درجهاى از رحمت قرآن را پدید آورد و یا آنکه تکیه گاه فکرى و اعتقادى را مخدوش سازد.هر کدام از این نتایج، تضمین عدم گمراهى را منتفى مىسازد و پیوند نا گسستنى بین قرآن و عترت را مختل مىگرداند.ازاینرو یافتن معیار و یا معیارهایى روشن، در نحوه بهرهورى همزمان و هماهنگ از این دو ثقل عظیم الهى و توجه به حدود و لوازم آن ضرورتى تام دارد.این دغدغه نیز از موجبات پیدایش انگیزه براى طرح این بحث بوده است.
چنانکه گذشت وجود ظاهر و باطن براى قرآن کریم، در کلام نورانى رسول اکرم(ص)و امامان اهل بیت(ع)به روشنى آمده است؛پس باطن مسئلهاى است مسلّم که درک صحیحى از آن، مىتواند راه صعود به قلّههایى از حقایق قرآنى را هموار سازد.لکن همچون دیگر حقیقتها، چنانچه دقتى بایسته در آن نشود چه بسا موجب لغزشى گردد که صعود را به سقوط مبدّل سازد.
آنچه که باید درباره لغزشها در امر باطن، مد نظر قرار گیرد دو مطلب است:یکى سطحى نگرى در امر باطن؛دیگرى بلند پروازى در ارائه نسبتهاى باطنى به قرآن.
گاه مسئله باطن قرآنچنان سطحى انگاشته مىشود که هر گونه عدول از معناى اولیه واژهها، امرى باطنى تلقّى مىگردد و در این راستا هر نوع استعمال مجازى و به طور کلى به کار گیرى آرایههاى ادبى، به عنوان معنایى باطنى قلمداد مىشود.این تلقّى از باطن در برخوردهاى عمومى کاربرد فراوانى دارد و در نگرشهاى علمى هم گاه و بیگاه رخ مىنماید.نگارنده بسیار دیده و شنیده است که مجازهاى قرآنى را باطن پنداشته و مهمتر آنکه در پى چنین تلقّى از باطن، ظاهر را نیز بى اعتبار انگاشتهاند؛مثلا درباره عبارت قرآنى:«من کان فى هذه أعمى فهو فى الآخرة أعمى» 1 (هر کس در این دنیا کور باشد، هم او در آخرت نیز کور خواهد بود)گفته مىشود که در این عبارت، معناى ظاهر ملاک نیست؛زیرا واژه«اعمى»در مرتبه نخست درباره یک فرد واقعا نابینا به کار نرفته است.
همچنین درباره عبارت:«انّا جعلنا فى أعناقهم اغلالا فهى الى الأذقان فهم مقمحون» 1 (ما در گردنهاى آنان غلهایى قرار دادیم که تا به چانههایشان آمده، به طورى که سرهایشان را بالا گرفته و دیده فرو هشتهاند)، اظهار مىگردد که معناى ظاهر آیه مد نظر نیست؛زیرا مجرمین به واقع«غل» بر گردن ندارند.
این تلقّى عینا در عبارتهاى متعدد درباره ذات بارى تعالى نیز مطرح است؛مانند اینکه مىفرماید:«إلى ربّها ناظرة» 2 (به سوى پروردگارش نظاره گر است)که چون به نظاره با چشم نظر ندارد، گاه به معناى باطنى حمل مىگردد و چنین است عبارت:«و جاء ربّک» 3 (و آید پروردگار تو).زیرا آمدن براى خداى سبحان مصداق ندارد و همچنین در عبارات:«وجه ربّک»و «ید اللّه فوق أیدیهم»و امثال ذلک که همین سخن تکرار مىشود.
نظر بر آن است که معناى مقصود در آن آیات و عبارات، هیچ کدام از حیطه ظاهر خارج نگشتهاند بلکه حقیقت این است که ظاهر، گاه در چهره معنایى حقیقى جلوه گر است و گاه مفهومى مجازى دارد.به دیگر سخن، معناى مجازى معنایى است برخاسته از ظاهر و نه بر گرفته از باطن؛زیرا این معنا از متن لفظ، طبق قواعد زبان عرب و منطبق با استعمال اهل لغت اخذ شده است و هرگاه در متن کلام و در قراین موجود، دقتى لازم صورت پذیرد، همین معنا خود را نشان مىدهد.
در مثالهاى یاد شده، واژه«اعمى»در معناى مجازى به کار رفته است ولى مجاز نیز همچون معناى حقیقى استعمال اهل زبان است و ظاهر لفظ بر آن دلالت دارد.
همچنین است آیه شریفه«الى ربّها ناظرة».زیرا«نظر»در زبان عرب به معناى حقیقى اولیه، یعنى دیدن با چشم به کار مىرود و سپس به معناى مجازى رؤیت و توجه قلبى استعمال مىشود؛مانند:«فلینظر الإنسان ممّ خلق.» 1 (انسان باید بنگرد که از چه آفریدهشده است.)
ازاینرو چنانچه«نظاره»، در عبارت«إلى ربّها ناظرة»به معناى توجه قلبى معنا گردد مفهومى است مجازى و در حیطه ظاهر لفظ که ان شاء اللّه این مطلب را پى خواهیم گرفت.
این نکته بسیار روشنى است و از این جهت بى توجهى بدان، مایه شگفتى بسیار مىگردد اما این امر شگفت هماره تکرار مىشود تا آنجا که دو برخورد نا مناسب صورت مىگیرد:
اول آنکه عدم توجه به معناى مجازى و کنایى، آسیب چشمگیرى را در بینش فرقهاى که«ظاهر گرایان»خوانه مىشوند، پدید مىآورد تا به اندازهاى که حتى صفاتى را که زیبنده ساحت ربوبى نیست به خداى سبحان نسبت مىدهند و شواهد زیر نیز مبیّن همین مطلب است.
فخر رازى مىنویسد: 2
قوله تعالى(إلى ربّها ناظرة)اعلم انّ جمهور اهل السّنّة یتمسّکون بهذه الآیة فى اثبات أنّ المؤمنین یرون اللّه تعالى یوم القیامة.
[بدان که دانشمندان اهل سنت به آیه«الى ربها ناظرة»تمسّک مىجویند تا ثابت نمایند که اهل ایمان در روز قیامت، خداى سبحان را مىبینند.]
قرطبى نیز دراینباره متذکر مىشود: 3
(إلى ربّها)اى خالقها و مالکها، (ناظرة)اى تنظر إلى ربّها، على هذا جمهور العلماء.
[(الى ربها)یعنى به سوى خالقش و مالکش، و«ناظره»یعنى به پروردگارش مىنگرد، (و)جمهور علماى اهل سنت بر این نظرند.]
احمد مصطفى مراغى هم مشابه همین بیان را در ذیل آیه شریفه دارد: 1
(إلى ربّها ناظرة)اى تنظر إلى ربّها عیانا بلا حجاب.
[معنى آیه«الى ربها ناظرة»این است که-انسان مؤمن-بدون هیچ پردهاى رودررو به پروردگارش مىنگرد.]
در بحار الانوار حدیثى از امام صادق(علیه السلام)نقل شده و در مقدمه آن آمده است:
یونس بن ظبیان به خدمت امام صادق رسید و عرض کرد:اى پسر رسول خدا، من به مجلسى که«مالک»و یاران و شاگردان او بودند وارد شدم و دیدم درباره خداى سبحان سخن مىگویند.برخى از آنان اظهار مىکنند: خداوند مانند دیگران صورت دارد، و بعضى دیگر مىگویند:خداوند دست دارد و در این گفته خود به آن آیه شریفه استدلال مىکنند که: «خلقت بیدى» 2 (آدم را با دو دست خودم آفریدم)و...؛یونس مىگوید امام که تکیه داده بود با شنیدن این سخنان-بر آشفته شد و-دو زانو نشست و سپس عرضه داشت:خدایا عفو و بخششت را دریغ مدار...؛ آنگاه به توضیح آیات فوق پرداختند و فرمودند:«وجه خدا»، انبیا و اولیاى اویند و واژه«ید»به معناى قدرت است و دلیل آن این آیه شریفه است که:«أیدکم بنصره» 3 (خداوند شما را با نصرت خویش تأیید کرد و قدرت بخشید.)
پس از آن سخنان، امام صادق(علیه السلام)درباره تنزیه خداى رحمان این نکات زیبا را بیان فرمودند: 4
خدا خالق همه اشیا است.به قیاس نمىآید و به مردم شبیه نیست و جایى نیست که او نباشد و جایى به او اشغال نمىشود.در دوریش نزدیک است و در نزدیکش دور است.خدا که رب ما است اینچنین است.هر کس خداى را بخواهد و دوست بدارد و او را اینچنین وصف نماید، از موحدین است و هر کس خدا را دوست بدارد ولى به غیر آنچه گفته شد وصف نماید، خدا از او بیزار است و ما نیز از او بیزا خواهیم بود....
مشاهده مىشود که عدم توجه به معانى مجازى مصطلح در زبان عربى -مانند معناى قدرت براى واژه«ید»-موجب چه اشتباه بزرگى مىگردد.
برخورد نامناسب دیگرى که در این زمینه انجام مىگیرد آن است که این بى توجهى به مفاهیم مجازى، به«جمود در ظاهر»تعبیر مىشود و این اشتباه، خود نتیجه«عدم توجه به باطن»است.ذهبى مىنویسد: 1
ظاهر اندیشان، «رأى»را در اینگونه احادیث-که تعداد آنها کم نیست- عقل پنداشته و راه نجات را در وا نهادن یکسره آن انگاشتهاند و بدین سان در فهم قرآن، عقل را کنار گذاشته و به جمود بر ظواهر احادیث و برخى آیات بسنده کردهاند.
عبارت«جمود بر ظواهر»را، اگر نگوییم اشتباهى فاحش است، باید نوعى تسامح و عدم دقت تلقّى کنیم؛زیرا مفهوم آن این است که نباید بر ظواهر لفظ تکیه کرد و هر جا لزومى عقلى یافتیم باید از ظاهر و مدلول ظاهرى کلام دست بر داریم که این امر خود به عدم حجیت ظواهر مىانجامد.
حقیقت مطلب آن است که براى رهایى از تعبیر یا اندیشهاى ناروا -همچون بینش مجسّمه-نیازى نیست که از دلالت ظاهر دست بشوییم یا حجیت ظواهر را نادیده انگاریم، بلکه کافى است به این نکته توجه نماییم که ظاهر نیز داراى لطایف و ظرایفى است و آرایههاى ادبى-که در قرآن بسیار است-دلالت کلام را در قالبهاى مختلف، به مفاهیم گوناگونى-پیوسته به معناى اولیه-متجلّى مىسازد.ازاینرو مدلول کلام را گاه باید در معناى حقیقى آن جست و جو کرد و گاه در مفهوم مجازى آن، 1 و آنجا که مراد معناى مجازى است اگر حمل به معناى حقیقى شود، البته که مفهومى نا درست به دست مىدهد.ازاینرو اشتباه فرقههایى همچون«مجسّمه»را نباید«جمود در ظاهر»نام نهاد بلکه باید گفت:«به فهم دقیق و صحیح ظاهر راه نبردهاند.»
آسیبى دیگر در مسئله ظاهر و باطن، انتساب معانى خارج از لفظ به قرآن کریم است که تحت عنوان«باطن قرآن»بیان مىشود.مىدانیم که این امر در تاریخ اسلام، هماره در میان گروهى از مردمان، از بازارى گرم برخوردار بوده است و طرفداران این شیوه را هم«باطنیان»نامیدهاند.مرحوم سیّد محمد باقر صدر مىنویسد: 2
کسى که در زندگى منسوبان به ائمه معصوم(علیه السلام)تحقیق کند با دو شیوه متفاوت روبهرو مىشود:
-شیوه پذیرفته شده فقیهان اصحاب(و)همانان که نشانگر ظاهر و واقع شریعت هر دو بودند؛همچون زراره، محمد بن مسلم و مانند ایشان.
-شیوه باطنیان که هماره مىکوشیدند به قضایا حالت معما دهند و مفهوم را به نامفهوم تبدیل کنند(و)«غلو»در دامن چنین اندیشهاى زاده شد؛این فرقه چون پشتوانهاى شفاف براى دیدگاههاى خود نداشتند به تأویل و استخراج بطون قرآن روى آوردند.
باطنیان درباره اهمیت معانى باطنى و کم ارزشى ظاهر، در جدایى از باطن سخن بسیار گفتهاند.فرقه اسماعیلیه که در این نحله پیشکسوت و اساس مذهب آن بر تأویل استوار است براى آیات قرآن و احکام دین، افزون بر معناى ظاهرى، معانى باطنى نیز قائل است و آن را اصل مىداند.ابو اسحاق، از بزرگان اسماعیلیه، دراینباره معتقد است: 1
...هیچ ظاهرى نیست مگر اینکه قوان آن به باطن است...از مردم، جسد کثیف ظاهر او است و روح لطیف که پایدارى انسان با او است باطن آن است...پس همچنین کتاب و شیعت، ظاهر دین است و معنى و تأویل آنها، باطن و پنهان است از نادان، و پیدا است براى دانایان؛همچنانکه جسد بى روح خوار باشد، کتاب و شریعت هم که مانند جسدى است براى دین، بدون تأویل و بدون دانستن معانى باطنى آنها، نزد خدا بى مقدار و بى ارج است.
ناصر خسرو نیز درباره تأویل و باطن آورده است: 2
و پایدارى ظاهر هر چیزى به باطن او است.لازم آید که سخن خداى تعالى و شریعت رسول به باطن کتاب و شریعت، شریفتر است و هر که باطن او نداند از دین به چیزى نیست.
با توجه به آن مآخذ و نظایر آنها، روشن مىگردد که شیوه باطنیان و نظریات آنان:
اولا:بر پایه دلیلى اطمینان بخش استوار نیست، بلکه بر محور دریافتهاى شخصى است که از آن به«الهام»و«علم لدنى»و امثال آنها تعبیر مىکنند؛ ثانیا:نتیجه آن، کاسته شدن از اهمیت ظاهر و کمرنگ شدن آن است و گاه چندان در این راه افراط صورت مىگیرد که به جاى مدلول کلام الهى، ادراکهاى باطنى حجت شمرده مىشود و ملاک درک حقیقت مىگردد.
آنچه ذکر شد اشاراتى بود بر آسیبهایى که در پژوهشهاى قرآنى پدید آمده است و در هر کدام از آنها مسئله باطن و تأویل، به گونهاى محور بحث قرار داشت که در صورت رویکرد خطایى در فهم باطن-به لحاظ حساسیت آن-لغزشگاهى پدید آمده است.
نکات اصلى مقاله حاضر در شش بند بدین شرح خلاصه مىشود:
1.ظاهر قرآن کریم قابل درک و فهم و این قابلیت فراگیر است و شامل همه عبارات قرآنى مىشود، ولى فهم آن در مرتبههایى بس متفاوت تحقق مىیابد.
2.ظاهر قرآن کریم در عین قابل فهم بودن، خود آموز نیست بلکه امت اسلامى براى بهرهورى لازم، نیازمند مبیّن و معلم قرآن هستند و از مراجعه به او گزیرى ندارند؛وجود مجملات، متشابه بودن برخى آیات و امثال آنها از امورى است که این ضرورت را هر چه بیشتر روشن مىسازد.
3.ظاهر قرآن کریم، ژرفا و یا ژرفهایى دارد و همگان را بر این نظر اتفاق است که بر اثر تأمل و تدبر و در صورت مبرّا بودن قلب از گره، دریافت امداد و الهام از خداى رحمان و درک مراحلى از ژرفناى قرآن براى پژوهندگان حاصل مىشود.اما در این نکته اختلاف است که آیا مراحل درک حقایق قرآن، امرى است در حیطه ظاهر و یا وابسته به باطن؟
4.درباره«چیستى باطن قرآن»، نظرى یقین آور ارائه نشده است ولى مدار بحث بر دو نظر قرار دارد:
الف.نظر متن گرایانه:در این نظر باطن، امرى بر گرفته از محتواى الفاظ آن است.البته نه آنچه که با نگاه اول حاصل مىگردد، بلکه آن معانى که پس از کاوش و تدبر فراهم مىآید.نتیجه این نظر آن است که فهم باطن-با کسب مقدمات لازم-امرى همگانى خواهد بود.
پژوهشگران معاصر بیشتر بدین نظر گراییدهاند و از جمله آنها مىتوان علاّمه طباطبایى(ره)، 1 آیت اللّه محمد هادى معرفت 2 و آیت اللّه مدرسى 3 را نام برد؛
ب.نظر معنى گرایانه:به مفهوم خروج از معناى ظاهرى لفظ.بر مبناى این نظر آنچه از الفاظ-حتى پس از تدبر-حاصل مىگردد، معناى ظاهرى آیات تلقّى مىشود 4 ؛چرا که با تأمل و تفکر در ظاهر آیات، قابل دستیابى است ولى باطن یا بطون عبارات قرآن، مفاهیمى است که صرفا از راه تدبر قابل دستیابى نیست، بلکه نیاز به ابزار معرفتى ویژه دارد.
در این زمینه مىتوان از مقتدّمانى مانند مرحوم فیض کاشانى، 5
ملاّ صدرا، 1 ابن عربى، 2 جلال الدین سیوطى، 3 شاطبى، 4 آلوسى بغدادى، 5 و محمد حسین ذهبى 6 نام برد.
البته ذکر این نکته ضرورى است که نامبردگان، نوعا معناى باطنى را به طور کلى گسسته از لفظ نمىدانند، بلکه گاه آن را روح و حقیقت الفاظ تلقّى مىکنند 7 و یا آن را نورى مىدانند که ریشه در الفاظ و کلمات دارد. 8
5.باطن قرآن به هر کدام از آن معانى که باشد، نکاتى درباره آن صادق و بلکه لازم است:
الف.معناى باطن هرگز نباید در تناقض با ظاهر یا نافى آن تلقّى گردد بلکه با حفظ معناى ظاهر و تقدس آن، معنایى دیگر و در کنار ظاهر است؛
ب.معناى باطنى نباید به گونهاى تصور شود که از دایره حجیت بین خدا و بندگان خارج گردد، به عبارت دیگر آنچه باطن پنداشته مىشود باید بتواند به گونهاى یقین آور به عنوان مراد خداوند تلقّى شود.
6.ملاک حجیت در قرآن کریم، بین بندگان و خداى رحمان، بر دو گونه است:
الف.براى عموم و غیر معصوم.دلالت لفظ قرآن بر مبناى«لسان عربى مبین»است، اعم از اینکه این دلالت حقیقى باشد یا بر سیل مجاز، مطابقى باشد یا به گونهاى تضمنى و التزامى یا از طرق اشارات و کنایات و لطایف؛
ب.براى معصومان(علیهم السلام).خداى رحمان آنان را در مقام طهارت و پیوسته به عنوان«کتاب مکنون» 1 و«لوح محفوظ» 2 قرار داده و از حقایق «ام الکتاب» 3 با خبرشان ساخته و به گفتار و کردارشان حجیت بخشیده است. ازاینرو، تنها این بزرگواراناند که هر چه در تأویل و معناى باطنى قرآن -اگرچه به صورت فرا لفظى-بگویند یقین آور و قابل اعتماد است.
ربّنا علیک توکّلنا و الیک أنبنا و الیک المصیر
(1).کهف/1-3.
(2).فتح/28.
(3).احزاب/56.
(4).آل عمران/164.
(5).احزاب/33.
(6).نور/55.
(1).دراینباره روایات فراوانى از رسول اکرم(ص)و ائمه هدى(ع)رسیده است.به عنوان نمونه، سیوطى(در الاتقان فى تفسیر علوم القرآن، ج 4، ص 225)روایت زیر را از رسول اکرم(ص) آورده است:
«القرآن تحت العرش له ظهر و بطن یحاج العبادة»؛نیز-:تفسیر طبرى، ج 1، صص 22 و 27.
(2).بحار الانوار، ج 89، ص 20؛جامع الاخبار، ج؟، صص 46-48.
(1).نهج البلاغه، خطبه18؛بحار الانوار، ج 89، ص 20.
(2).نحل/89.
(3).بحار الانوار، ج 89، ص 95(حدیث امام باقر علیه السلام)؛اصول کافى، ج 1، ص 374 و ج 4، ص 549.
(4).در جاى خود به مآخذ فراوان حدیث ثقلین اشاراتى خواهد آمد.
(1).نجم/39.
(1).این نوع اندیشه در حال حاضر نیز بر قلم پارهاى از نویسندگان معاصر جارى مىگردد.به عنوان نمونه به نظریات دکتر نصر حامد ابو زید، قرآن پژوه معاصر مصرى مىنگریم:
«دیدگاه شافعى درباره سنت که آن را(به منزله)ایوحى مىداند جدا از موضع گیرى او نیست...یعنى همان موضع گیرى نژاد پرستانه قریش که حریصانه مىکوشیدند صفات انسانى را از پیامبر نفى کنند و صفات قدسى الهى را به او بدهند و او را شارع بدانند...کار نژاد گرایانه قریش مبنى بر نفى صفات بشرى از محمد و لباس قداست پوشاندن بر تن او، از او«شارع»مى سازد.»(-:علوى نژاد، سیّد حیدر، «فهم متن در افق تاریخى آن»، مجله پژوهشهاى قرآنى، ش ش 21 و 22.به نقل از: ابو زید نصر حامد، الامام الشافعى و تأسیس الایدلوجیهة الوسیطه، صص 55 و 56.)
(2).بخارى، محمد بن اسماعى، 1401 ه.ق، صحیح البخارى، بیروت:دارحیاء التراث العربى، باب«کراهیة الخلاف»، ج 9، ص 137.-
(1).سنن دارمى، ج 1، ص 85؛سنن ابن ماجه، ج 1، ص 12، ح 28؛ذهبى، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 3 و 7؛متقى هندى، کنز العمال، ج 10، صص 7 و 239 و...
(2).عسکرى، سیّد مرتضى، القرآن کریم و روایات المدرستین، ج 2، ص 417.به نقل از:طبقات ابن سعد.
(3).ابن حنبل، احمد بن محمد، 1368ه.ق، مسند، شرح احمد محمد شاکر، مصر:دارالمعارف، ج 3، صص 12 و 14.
(4).بخارى، صحیح، ج 1، ص 27.
(1).سبحانى، جعفر، بحوث فى الملل و النحل، ج 1، ص 163.
(2).عقیلى، علیرضا، «ریشههاى ظاهر گرایى در فهم قرآن»، مجله پژوهشهاى قرآنى، ش ش 11 و 12، ص 354.به نقل از:اشعرى، ابو الحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج 2، ص 251.
(1).ذهبى، محمد حسین، التفسیر و المفسّرون، ج 1، ص 256.به نقل از:قاضى عبد الجبار، المطاعن، صص 422-423.
(2).سروش، عبد الکریم، «بسط و قبض تئوریک شریعت»، مجله کیهان فرهنگى، ش ش 50 و 52؛نیز-:ابو زید، نصر حامد.وى مىنویسد:
«اینجا ناگزیریم که بین«دین»و«فکر دینى»تمایز قائل شویم.«دین»مجموعهاى از متون مقدس است که به طور تاریخى ثابت هستند، در حالى که فکر دینى(یا-
(1).اصول کافى، ج 2، ص 599؛جامع الاخبار و الآثار، «کتاب القرآن»، ج 1، ص 143.به نقل از: کنز العمال متقى هندى.
(1).اسراء/72.
(1).یس/8.
(2).قیامت/23.
(3).فجر/24.
(1).طارق/5.
(2).فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 30، صص 229-266.
(3).قرطبى، محمود بن عمر، الجامع لاحکام القرآن، ج 19، ص 107.
(1).مراغى، تفسیر المراغى، ج 29، ص 153.
(2).ص/75.
(3).انفال/26.
(4).بحار الانوار، ج 3، ص 287 و ج 36، ص 403؛کفایة الاثر، ص 255.
(1).عقیلى، علیرضا، «ریشههاى ظاهر گرایى در فهم قرآن»، مجله پژوهشهاى قرآنى، ش ش 11 و 12، ص 364.به نقل از:ذهبى، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج 1، صص 256-261.
(1).البته مجاز به معناى عامّ آن شامل همه آرایههاى ادبى است و در گذشته نیز این اصطلاح نوعا در معناى عام خود آن به کار مىرفته است؛چنانکه سیّد رضى کتاب خود را که شامل گونههاى مختلف ظرایف ادبى است«المجازات النبویة»نام نهاد.
(2).صدر، سیّد محمد باقر، بحوث فى علوم الاصول، گرد آورده سیهد محمود هاشمى، ج 2، ص 285.
(1).ابو اسحاق، هفت باب، صص 52-56.
(2).ناصر خسرو، وجه دین، ص 82.
(1).المیزان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 74.او مىنویسد:«ظهر، معناى ظاهر و ابتدایى آیه و بطن، معناى نهفته در زیر ظاهر است.»
(2).محمد هادى معرفت، گفتگو(مجله پژوهشهاى قرآنى)، ش ش 21 و 22، صص 284 و 285. وى معتقد است:«ما مىگوییم حقیقت قرآن و پیام اصلى قرآن، بطن است و قرآن هم براى همه است پس باید امکان دسترسى به این حقیقت براى همه باشد.»
(3).مدرسى، سیّد محمد تقى، من هدى القرآن، ج 1، ص 44.وى مىنویسد:«و قد عبرت بعض الاحادیث عن علوم القرآن بالبطن، لانها تخفى على الناس ثم تظهر بالتدبّر.»
(4).محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج 2، صص 140 و 141.
(5).فیض کاشانى، تفسیر الصافى، ج 1، صص 32 و 33.
(1).مفاتیح الغیب، تصحیح و تحقبق محمد خواجوى، ص 41.
(2).ابن عربى، محى الدین، رحمة من الرحمن فى تفسیر و اشارات القرآن، ج 1، ص 16.
(3).سیوطى، الاتقان فى تفسیر علوم القرآن، ج؟، ص 93.
(4).علوم القرآن عند المفسّرین، ج 3، ص 94؛تفسیر القاسمى(محاسن التأویل)، ج 1، ص 51.
(5).آلوسى، محمود، روح المعانى، ج 1، ص 5.
(6).ذهبى، محمد حسین، التفسیر و المفسّرون، ج 2، صص 8 و 357.
(7).نظر فیض کاشانى، در مآخذ ذکر شده است.
(8).نظر محمد حسین ذهبى، در مآخذ یاد شده است.
(1).إنّه لقرآن کریم، فى کتاب مکنون، لا یمسّه إلا المطهّرون.(واقعه/77-79)
(2).بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ.(بروج/21 و 22)
(3).و إنّه فى امّ الکتاب بدینا لعلىّ حکیم.(زخرف/4)سه تعبیر«کتاب مکنون»، «لوح محفوظ»و «ام الکتاب»براى یک حقیقت که همان ظرف قرآن باشد به کار رفته است.